loading...
مهربون
محمد بازدید : 11 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

یا حی

از پنج شنبه تا دیشب یه مهمون عزیز داشتیم. خواهر همسرم. دیگه این چند روز پسرک با عمه جونش حسابی مشغول بود و با هم بازی میکردن و گاهی هم کلاهشون میرفت تو همدیگه! پسری هم صبحها از خواب بیدار میشد و میدید که عمه اش رفته دانشگاه میگفت عمه کووووش؟؟ عمه ییییفتت (رفت).

ترم جدید همسری هم شروع شده و حسابی مشغوله. اینه که این مدت بیرون نرفتیم و همش خونه بودیم. البته یه شب رفتیم بوستان نهج البلاغه. اولین بار بود میرفتیم. خوب بود و خوش گذشت. گل پسری هم اسکوتر کادوی تولدش رو برده بود حالا مگه پایین میومد. آقا کلی اون وسط برای خودش جولان میداد و یه مسیر خیلی زیادی رو اومد ولی دیگه توی سربالایی پاهاش خسته شده بود و نمیتونست بره ولی بازم پیاده نمیشد و میخواست با تلاش بسیار برای خودش سربالایی ها رو هم بالا بیاد. آخر سر که دید نمیتونه با یه خنده ی شیطونی اومد پایین و بدو بدو کرد! خواهر همسر هم دوچرخه کرایه کرد و یه نیم ساعتی دوچرخه سواری کرد.

یه کار ترجمه گرفتم و باید برای دو هفته دیگه آماده اش کنم و حسابی سرم شلوغه. 150 صفحه هست. ولی خب بعد از مدتها خوبه یه کاری بکنم. من توی لندن برای یه شرکت خبرگزاری کار ترجمه انجام میدادم از خونه. کارش خیلی استرس داشت چون مثلا یه صفحه خبر میدادن و من باید توی 20 دقیقه یا نیم ساعت تند تند ترجمه میکردم و میفرستادم. بدون غلط و رییس سخت گیری هم داشتم ولی واقعا پول خیلی خوبی میدادن. ولی چون استرس کارش بالا بود وقتی حامله شدم اوایلش خیلی بهم فشار میومد این بود که کارم رو رها کردم و الان بعد از حدود دو سال و نیم خوبه که یه کار ترجمه قبول کردم. البته رشته من این نیست ولی خب زبانم هم بد نیست و میتونم ترجمه کنم.

از پسری بخواهم بگم! واقعا آقا شده و نگه داریش راحت شده! ولی همچنان به شدت وابسته است. ولی وقتی خیالش راحت باشه که من هستم اصلا کاری باهام نداره و همش با خودش بازی میکنه! گاهی دیگه من میرم کنارش و خودم رو به زور توی بازیش جا میدم! استقلالش منو کشته!! همینه دیگه! آدم بچه ش اینقدری میشه و میبینه خیلی راحت شده هوس دومی میزنه به سرش!! دایره لغاتش هم بهتر شده و خیلی بانمک حرف میزنه ولی 90 درصد حرفاشو فقط مامان و باباش میفهمن! تازگی ها هم هرجا میخوایم بریم میگم آماده شو میگه مامانی! یعنی بریم خونه مامانی که میشه مامان من! خوابش هم خوبه ولی شبایی که توی اتاق خودش تنها میخوابه حتما یه بار رو نصف شب بیدار میشه ولی وقتی بیاد پیش ما تخخخختت میخوابه تا صبح. تکون هم نمیخوره! غذا خوردنش هم بدک نیست. الان توی دو سالگی 15 کیلوئه! دوست دارم ببرمش مرکز بهداشت قدش رو هم بگیرن. دیگه فعلا همیناااا.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 60
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 24
  • بازدید سال : 101
  • بازدید کلی : 1,935